سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 


به حقّ برایتان می گویم : حکیم از نادان عبرت می گیرد و نادان از هوای خود . [عیسی علیه السلام]

اگه تو نبودی.....

اگه تو نبودی دلم رو به چی خوش میکردم؟ اگه تو نبودی چقدر می ترسیدم،و همه چیز چه قدر بیهوده بود.به من بگو اگه تو نبودی به کی پناه

می بردم؟اون  وقت نگاه غریبم تو این شب تنها ،تموم امیدم تو این دل شیدا،به دستای کی خیره می موند؟

مهربون دوست داشتنی،بالاترین امیدواری زندگی ام، اگه تو نبودی زندگی ام چه بی رنگ و بی معنی بود.اگه تو محرم شب های خلوت و

سنگ صبور حرف های نگفته ام نبودی،سقف طاقتم تا کجا تاب می آورد،قد صبوریم تا کجا رشد می کرد؟

تو که اول و آغاز هر فکر قشنگی هستی که توی اندیشه من پا گرفته و زنده شده،تو که حتی خیال حضورت شکوه خیال انگیز یه

رویاست،همون حضور عزیزی که وقتی یه نمه از عطرش تو ذهنم می پیچه مست و مدهوشم می کنه، واسه تموم عمرم . تو که بودنت یه دنیا

صفاست.دوری از تو پر از ملاله و بدون تو موندن چقدر محال.

اون قدر مهربونی که با وجود اون همه بزرگی و مقام بالا،هر وقت صدات کردم بی درنگ جوابمو دادی،اون قدر دوست داشتنی و بخشنده

هستی که حتی وقتی اسمتو صدا می کنم،یه دل بی قرار و نا آروم بی درنگ  به معجزه حس حضورت آروم می شه.

یه وقتایی که ناخودآگاه از بیراهه سر درآوردم اون قدر مهربون و صمیمی نشونه هاتو جلوی راهم می چیدی و بزرگوارانه صدام می کردی

که متحیر می موندم که باید با چه زبونی ازت تشکر کنم؟

من دیوونه اون همه بزرگواریتم.چقدر بزرگواری که با اون همه بزرگی منو منتظر نمی ذاری.اون قدر دوستم داشتی که برام شرط نذاشتی که

من همیشه اول صدات کنم و سراغت رو بگیرم،اگه خدای نکرده ندونسته یه وقت ازت حتی یه ذره غافل میشدم رهام نمی کردی،تو خیلی بالا

بودی،اما خیلی بزرگوار،اون قدر که منو   که اون قدر پایین بودم اون باالا،بالا ها از یاد نبردی.و بارها و بارها بهم ثابت کردی خیلی

دوستم داری.وقتی رد پاتو ،تو لحظه لحظه زندگی ام می بینم از خوشحالی بال در  می یارم.

چقدر خوشبختم که تو رو دارم،چه سعادتی که تو منو دوست داری و چه خوشبخت تر هستم که این خوشبختی رو درک کردم و فهمیدم.آخه

تو با همه هستی،اما خیلی ها تو رو نمی بینن،از یاد بردن که تو کنارشون و همراهشونی و فراموش کردن حتی از نفس شون هم بهشون

نزدیک تری.اونایی که حتی از یاد بردن فاصلشون تا خود تو، فقط قد یه بار صدا کردنته ،نه حتی اندازه به زبون آوردن اسمت،نه حتی به

اندازه به زبون آوردن یه خدایا،بلکه به اندازه به یاد آوردنته.چون تو همیشه و همه جا هستی،زنده و حاضر،این ماییم که یه وقتایی تو رو نمی

بینیم،اما تو همیشه ما رو می بینی.

وقتی یاد عزیزت مهمون ذهنمه چیزی به سرعت صعودی مثل یه شهاب منو از رو همین زمین خاکی به خود تو،تو اوج آسمونا وصل می

کنه.وقتی تو هستی دلم قرص و محکمه،با همه مشکلات عالم اگه تو باشی دلم غصه نداره.چی می تونه منو بترسونه وقتی پشتم به تو

گرمه.کی مثل تو می تونه آرومم کنه وقتی دلم تنگه؟کی مثل تو محرم تنهاییم می شه؟کی مثل تو این قدر بهم نزدیک بودهو هست؟

کی مثل تو می تونه تسلی غصه هام باشه؟کدوم یادی مثل یاد تو معجزه می کنه؟چه،جادویی از پشتیبانی تو موثرتره؟وقتی چشم امیدم به توست

چی می تونه محال باشه؟

اون جا که اگه تو بخوای محال ترین ها هم،ممکن ترینه ،کنار اراده تو ، غیر ممکن بی معنی ترین کلمه روی زمینه.کی می تونه غیر از تو

اولین دلیل شادی هام بشه؟ تموم خوشبختی های زندگی ام هدیه ای است که سر چشمه از تو داره .تموم سختی هایی که پشت سر گذاشتم به

لطف و اراده تو ازش گذشتم. تو سخت ترین لحظه های زندگی ام وقتی به تجربه تلخ ترین درد عمرم رسیدم،همون لحظه که درد تلخ شکستن

یه دل شیشه ای رو چشیدم درست همون لحظه تو رو دیدم که نزدیک تر از همیشه تو قلب من نشستی.اگه تو نبودی تحمل سنگینی فصل های

سخت زندگی منو به کجا می رسوند؟

شکرت می کنم که خوشبختی داشتنتو ،روزیم کردی.دستاتو از رو همین زمین خاکی می بوسم که تو بهم نظر کردی.چه لذتی داره،درک

حضور تو مثل یه ظهور ابدی سایه به سایه ،چه لطفی داره حس همراهی تو لحظه به لحظه.

وقتی  می بینم چتر حمایت تو روی سرمه اگه از آسمون سنگ هم بباره ،آب تو دلم تکون نمی خوره و خیالی نیست،چون تو ارزشمند ترین

دارایی من،بزرگ ترین نعمت زندگی من هستی ،تو با منی.



کلمات کلیدی : اگه تو نبودی...

:: برچسب‌ها:

نویسنده : گل نرگس
تاریخ : 90/3/8:: 9:43 عصر