[ و ابن جریر طبرى در تاریخ خود از عبد الرحمن پسر ابى لیلى فقیه روایت کرده است ، و عبد الرحمن از آنان بود که با پسر اشعث براى جنگ با حجاج برون شد . عبد الرحمن در جمله سخنان خود در برانگیختن مردم به جهاد گفت : روزى که با مردم شام دیدار کردیم ، شنیدم على ( ع ) مى‏فرمود : ] اى مؤمنان آن که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد ، سالم مانده و گناه نورزیده ، و آن که آن را به زبان انکار کرد ، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است ، و آن که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد ، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد ، و نور یقین در دلش تافت . [نهج البلاغه]

علاج ظلمت شب ها

بیا ای منجی عالم که احوالم پریشان است

و بی تو وسعت دنیا برایم مثل زندان است

زحقد کینه توزان و بداندیشان اهریمن

در این دنیا پریشانی نصیب روح انسان است

 

تو ای نارفته از دلها گره بگشا زمشکل ها

که سوز سینه (شائق)ز درد داغ هجران است

در این فصل غم و غربت بیا ای راحت جانها

که انسان بی تو هر لحظه گرفتار و هراسان است

 

ز پشت پرده ی غیبت برون آی و تجلی کن

علاج ظلمت شبها طلوع ماه تابان است

عطش در سینه می جوشد فغان از خشک سالی ها

ببار ای ابر باران زا که اکنون وقت باران است

 

شاعر:اکبر حمیدی(شائق)



کلمات کلیدی : اشعار و غزلیات

:: برچسب‌ها:

نویسنده : گل نرگس
تاریخ : 90/3/5:: 4:9 عصر