[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مىداد . [ و اشارت بدین مىفرماید که بیم من در دل او مىافتاد . ] [نهج البلاغه]
باز عطر طراوت باران در فضای صبح پیچیده و بلبلکان آوای سرمستی سر می دهند و مژده آمدن آدینه دیگر را به همگان می دهند،حوریان با جامه های سبز و سپید در آسمان،هیاهویی بر پا کردند. گروهی فانوس به دست فضای صبح را دو صد چندان روشن کرد و گروهی دیگر با شیپورهای نقره ای رنگ خویش بر محمد و آل محمد صلوات میفرستند.گل سرخ درون باغچه صورت نازش را با شبنم صبحگاهی آذین بسته و همه جا را از بوی عطرآگین خویش پر کرده. قناری کنج قفس شروع به نغمه سرایی کرده گویی تنها اش را از یاد برده و و بهانه پرواز را از سر پرانده،آی آفتاب حسن از پشت پرده غیب بیرون آی تا چهره مشعشع ات تسلی دهد خاطر پژمرده ما راو این نوای نی درویشی است که هر آدینه در کوچه ها شنیده می شود که دلش میخواهد چهره زیبای تو را ببیند. آقاجانن در دنیای امروز گم شده معرفت،حق و حقیقت پشت پرده شک و تردید محصور مانده است در عالم کمتر کسی برای اشک کظلومی دل می سوزاند و آه عطشناک یتیمی را احساس می کند و خرده نانی دست کودکی مستمند می دهد. اما با تو چه بگویم و برای کدامین درد درمان بجویم؟ فقط دلم میخواهد زودتر بیایی. به خدا قسم هر وقت سر بر سجده می نهم برای فرج ظهورت دعا میکنم. میدانی سرو از دوری تو قامتش خمیده، دل نارون همچنان در تب و تاب آمدنت می لرزد. بدان که دل دقایق همیشه به امید آمدنت می تپد!